چرايش را نميدانم، فقط اين را ميدانم كه ميترسيدم. همسر بنده كه رانندگي ميكرد، هميشه با چشمان گرد و از حدقه بيرونزده و ضربان قلب بالا، به خيابان خيره ميشدم. هميشه هم تا به مانعي يا ماشيني نزديك ميشديم، سريع به او خاطرنشان ميكردم كه چه اتفاقي در حال افتادن است؛ انگار كه مثلا خود راننده، چشم نداشته يا جانش را دوست ندارد.
اين مقدمه را نوشتم كه بگويم زنان در حال حاضر، در حال اثبات فرهنگي و اجتماعي خودشان هستند. شايد به ما ايراد بگيريد كه مگر زنان اثبات نشدهاند. در اينجا بحثي ظريف پيش ميآيد؛ از نظر آرماني، يك بحث داريم و از نظر واقعي، بحثي ديگر. در حوزه نگاه آرماني و بايدي، همه ما ميدانيم كه زنان ممنوعيتي براي فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي ندارند؛ مشروط به اينكه حريمها حفظ شود؛ يعني فعاليتهاي مشروط، براي مردان هم تعريف شده است. چنين نيست كه مثلا مردان چون ميتوانند و بايد در خارج از خانه كار كنند، پس لابد حق اين را هم دارند كه از حريم مشخص خودشان هم خارج شوند. امكان حضور مشروط در صحنههاي اجتماعي، براي مرد و زن، تعريف شده است.
ز اين جهت است كه اشاره ميكنيم در ساختار اجتماعي و فرهنگي عمومي ايران، زنان در حال اثبات خود هستند؛ چرا كه پيش از اين، نقشهايي متناسب با داخل خانهها برايشان تعريف شده بود و از اين پس، انتظار نقشهايي فراتر از داخل خانهها نيز ميرود؛ آن هم به عنوان يك زن مسلمان و نه يك زن با تعريف غربي.
درست است كه در تاريخ فرهنگي و اجتماعي ما، زنان فرصت عرض اندام كمتري داشتهاند، درست است كه بعضي از مردان بايد نگاهشان را عوض كنند، درست است كه ... اما اين پيشفرضها، چيزي از مسئوليت زنان كم نخواهد كرد؛
مسئوليت حضور اجتماعي در كنار مديريت خانه و خانواده. تا وقتي كه زنان، ترس ناشناختهاي از انجام كارهاي سخت داشته باشند، پس اين فرصت را هم به گروهي از مردان خواهند داد تا به رانندگيشان ايراد بگيرند، بهكار كردنشان ايراد بگيرند و... . جشنواره زنان و توليد ملي، فرصتي است براي همين تمرين اعتمادبهنفس.
نظر شما